حسّ و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم
/
شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
/
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید
/
آمدیّ و همـه ی فرضیه ها ریخت به هم!
/
روح غمگینِ تو در کالبدم جا خوش کرد
/
سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم
/
در کنار تو قدم میزدم و دور و برم
/
چشم ها پرخون شد قرنیه ها ریخت به هم
/
روضه خوان خواست که از غصه ی ما یاد کند
/
سینه ها پاره شد و مرثیه ها ریخت به هم
/
پای عشق تو برادر کُشی افتاد به راه
/
شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم
/
بُغض کردیم و حسودان جهان شادشدند
/
دلمان تنگ شد وُ قافیه ها ریخت به هم
/
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرتِ عشق !
/
پس چرا زندگیِ ساده ی ما ریخت به هم ؟
*/*/*/*/*/*/*/*/*
با اظهار امتنان و سپاسگزاری از دوست بزرگواری که محبت کردند و این شعر زیبا رو برام ارسال کردند
و من هم با اجازه شاعر ش (امیدصباغ نو ) و خود ایشون اینو گذاشتم داخل وبلاگ
نظرات شما عزیزان:
برچسبها:
هیاهو
مهربانی
الو!!
شرمندگی
رها
ببین!!
رویای تو
تسلیم
کوچه باغ
میلاد
سال نو مبارک
شعر
عشق من !
من و تو
تقدیم تو
تو
لحظه را قدر بدان
کاش
نقش شقایق
بازیگر
زندگی میگذرد
بهشت
انتظار تو
پیام آشنا
بریان
یاد مهمان
فاصله
حس زیبایی
تمرین
دشت افسون
بی تو بودن
برای تو
تو
بمان
دلتنگی
برو
شراب چشم های تو
سنگ گور
بی تو
سفر بخیر
بیگانه گشتن
تبسم تو !
هر دو تنهاییم
خلاقیت
عطر حضور تو
تنهایی
تو میدانی!!!!!
دوستی